او که زین الدین بود...
چهارشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۲، ۱۰:۵۵ ب.ظ
من را که تبعید کردند منتظر نتیجه کنکور بود. گفت: «بابا! هر جور شده کتاب فروشی رو باز نگه می دارم. این جا سنگره، نباید بسته بشه.» جواب کنکور آمد، دانشگاه شیراز قبول شده بود. پیغام دادم «نگران مغازه نباش، به دانشگاهت برس.» نرفت، ماند مغازه را بگرداند.
یادگاران، کتاب شهید زین الدین
یادگاران، کتاب شهید زین الدین
۹۲/۱۱/۳۰